گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 75
مواجهه غرب مسیحی با خیزش شیعی








در کلیسایی در کشوري اروپایی دیدم پدر روحانی چیزي میخواند و مردم هم سینه میزنند! وي در جواب گفت این کار را از
شیعیان اقتباس کرده است. این عمل در چند کلیساي دیگر نیز تقلید میشود. در فیلم مصائب مسیح که فیلمی کاتولیکی است، باز
این را مییابیم که از آموزههایی مثل ثاراللّهی بودن، تبرك به خون و اشک آسمان و... استفاده میشود. 1. غرب جدید مسیحی،
حزبالله آمریکایی شاید بسیاري غرب جدید را فقط غرب فوقصنعتی بدانند، امّا واقعیت این است که غرب جدید، غربی است با
رویکرد مذهبی به منازعات کلان سیاسی و پایان تاریخ. مواجهه غرب با جهان اسلام را میتوان به سه دورة مهم تقسیم کرد: الف
دوره جنگهاي صلیبی، ب دورة استعمار،همزمان با انقلاب صنعتی در غرب، ج از تأسیس دولت اسرائیل به دست غرب تا
کنون. دوره اخیر، دوره غرب جدید است که براي یافتن مختصات آن، باید تاریخ را گذرا نظاره کنیم. قرن 15 میلادي: در این
قرن، یهودیان از تمدن مسیحی اروپا طرد شده، مجبور شدند در مناطق محصور (گتو) زندگی کنند. کلیساي کاتولیک، سقوط
اورشلیم و پراکنده شدن قوم اسرائیل را مجازاتی از جانب خداوند میدانست که به دلیل صلیب کردن مسیح بدان گرفتار شدهاند، از
اینرو کوشید تا یهودیان را از اروپا بیرون براند یا آنان را از آیین یهود برگرداند که در کشورهایی مثل پرتغال و اسپانیا، این اتفاق
« مارتین لوتر » . رخ داد. قرن 16 میلادي: در این قرن، جنبش اصلاح دینی (پروتستانیسم) جریان مسیحیت یهودي را پدید میآورد
مؤسس پروتستانیسم، در سال 1533 کتاب مسیح یهودي متولد شد را به رشته تحریر درآورد و به یهودیان به عنوان فرزند پروردگار
انگلستان از ،« هنري دوم » اعتبار بخشید و عهد قدیم را مرجع والاترین اعتقادات مسیحی دانست. در سال 1538 وقتی به دستور
کلیساي کاتولیک جدا شد، مسیحیت یهودي همراه با جنبش اصلاح دینی در انگلستان رونق یافت. در قرن شانزدهم، اعتقاد به طرح
خداوند براي پایان تاریخ، از سوي مسیحیت یهودي وارد مناقشات مذهبی شد. براساس این اعتقاد، تاریخ خداوندي با ظهور مسیح و
آغاز هزارة خوشبختی آغاز خواهد شد. در این میان کتاب دانیال (عهد قدیم) و مکاشفات یوحنا (عهد جدید) مورد تفسیر جدید
قرار گرفت که بر اساس آن، پیش از آمدن مسیح براي حکومت بر جهان در هزارة خوشبختی، دو گام عظیم برداشته خواهد شد:
الف بازگشت یهودیان به صهیون (اورشلیم)، ب ساخت معبد سلیمان. از این رو، انگلستان در قرن شانزدهم، این رسالت مقدس
را بر عهده گرفت تا یهودیان را پیش از آمدن مسیح و حکومت بر جهان، به اورشلیم اعزام کند. این خیزش، در دوران رنسانس
همگی « جان میلتون » و « کانت » فیلسوف قراردادهاي اجتماعی « روسو » بنیانگذار لیبرالیسم « جان لاك » . رونق بیشتري یافت
طرفدار اندیشۀ تأسیس اسرائیل بودند. از این رو، جنبش صهیونیزم مسیحی چند دهه پیش از صهیونیزم یهودي ( 1879 ) شکل گرفت.
صفحه 21 از 50
در قرن 17 میلادي، با مهاجرت پیوریتنها به آمریکا، این جنبش به اوج خود رسید. آنها این تفکر را با خود به آمریکاي کشف
نامیدند. به زبان عبري نماز میخواندند و نام فرزندانشان را از داستانهاي تورات انتخاب « اسرائیل جدید » شده بردند و آن را
میکردند. اوّلین کتابی که در آمریکا منتشر کردند مزامیر داوود بود. با قتلعام سرخپوستها، یک کشور بزرگ براي جنبش
مسیحیت یهوديگرا که از انگلستان شروع شده بود، پدید آمد. در قرن هجدهم، تفکر مسیحی بنیادگرا مبتنی بر بازگشت یهود به
فلسطین، براي پایان تاریخ و آغاز هزارة خوشبختی با ظهور مسیح، جایگاه ویژهاي در فرهنگ آمریکایی و وجدان مردم آنجا یافت.
ویلیام » در قرن نوزدهم، صهیونیسم مسیحی آمریکایی در مورد اقامت یهود در فلسطین از دیگران پیشی گرفت. رهبر این حرکت
رئیسجمهور آمریکا از وي خواست براي بازگرداندن « هریسون » مبلغ مسیحی پروتستان بود که طیّ نامهاي به « بلاکستون
مؤسس صهیونیسم یهودي بود که اندیشه ایجاد یک « هرتزل » یهودیان به فلسطین دخالت کند. موضع بلاکستون حتی شدیدتر از
سرزمین قومی را براي یهودیان در قبرس یا اوگاندا پیشنهاد میکرد. بلاکستون نسخهاي از تورات را که صفحاتی از آن را علامت
زده بود، براي هرتزل فرستاد و به او یادآوري کرد که تورات، فلسطین را به عنوان سرزمین موعود براي قوم برگزیده تعیین کرده
« جیمی کارتر » . است. در قرن بیستم این اندیشه در اعتقادات دینی و فرهنگ مردم آمریکا رسوخ کرد و به دولتمردان هم راه یافت
در مارس 1979 در پارلمان اسرائیل گفت: هفت تن از رؤساي جمهور آمریکا به این حقیقت ایمان آوردهاند که روابط آمریکا و
اسرائیل فراتر از یک رابطه خصوصی است. این رابطه در وجدان، اخلاق، دیانت و معتقدات مردم آمریکا ریشه دارد. ما میراث
تورات را با شما تقسیم میکنیم. از ابتداي سال 1976 ، رشد و گسترش مسیحیت سیاسی بنیادگرا اصطلاحاً راست مسیحی شدت
« مسیحیان از نو متولد شده » گرفت. به طوري که بین یک پنجم تا یک سوم آمریکاییان از نو غسل تعمید به جاي آوردند که به
و کلیساهاي تلویزیونی (CBN معروفند. پیروان کلیساهاي افراطی و انعطافناپذیر افزایش یافت، شبکههاي تلویزیونی مذهبی (مثل
تأسیس شد. سازمانهاي راست مسیحی، گفتمان اصولگرایانهاي را آغاز کردند که مضمون آن، آماده ساختن آمریکا براي
بازگشت مجدّد مسیح و پایان جهان بود. بازگشت یهودیان به قدس پس از جنگ 1967 ، نشانهاي از صحت پیشگوییهاي تورات و
گام ماقبل آخر بازگشت مسیح، یعنی بازسازي معبد سلیمان تلقی گردید. رشد جریان راست مسیحی، آن را به یک نیروي مؤثر در
انتخابات ریاست جمهوري و کنگره درآورد و 25 درصد از مجموع رأيدهندگان آمریکا در دهه 90 را که رأيدهندگان یهودي
بود، به خود اختصاص داد. ائتلافات راست مسیحی با راست سیاسی در داخل حزب جمهوريخواه، تشکلی را به وجود آورد که به
شناخته میشود. رونالد ریگان، نامزد حزب جمهوريخواه در سال 1980 با کشیش بیلی گراهام، رهبر سازمان « حزبالله آمریکا » نام
اکثریت اخلاقی ائتلاف نمود و بدین ترتیب در انتخابات پیروز شد. او در واقع کاندیداي حزبالله بود! بالاتر اینکه حزب
جمهوريخواه در انتخابات مقدماتی ریاستجمهوري در سال 1988 ، اصلًا به یک کشیش پت رابرتسون رهبر ائتلاف مسیحی
نماینده « گريبوئر » اجازه داد که خود را نامزد نماید. این امر در انتخابات اوّلیه ریاست جمهوري در سال 2000 نیز تکرار شد و
راست مسیحی خود را نامزد کرد. کشوري سکولار که جریانات بنیادگرا در جهان اسلام را سرکوب میکند و خواستار جدایی
آیتاللهها از سیاست در ایران است، خود گامهایی برمیدارد که احتمالًا در دهۀ آتی، رئیسجمهور آمریکا یک کشیش بنیادگرا و
یک مسیحی صهیونیست خواهد شد! گرچه این کشیشها نتوانستند رأي حزب را با اکثریت کسب کنند، امّا کاندیداي حزب بوش
که نماینده این جریان است و با کمک جنبش مسیحیت بنیادگرا و صهیونیسم رأي آورد؛ امروز خود را سرباز مسیح میداند و در
همه اردوگاههاي اشغالگران در عراق، تابلوي مسیح با حمایت تفنگداران آمریکایی نصب کرده است. بنابراین غرب جدید، فقط
غرب فوق مدرن و سرمایهدار نیست، یک جریان قوي مذهبی با اندیشههاي توراتی براي پایانتاریخ است که هستۀ مرکزي آن
. ایالات متّحده و سپس انگلستان است که در حال تبلیغ این بنیادگرایی در مسیحیت در مسیحیت کاتولیک اروپا نیز میباشد. 2
1. ایجاد و بقاي جهان سنّی: حدوث و شیوع تفکر سنّی در دنیا، - اسلام شیعی و سنّی معاصر، یک سو ائتلاف یک سو درگیري. 2
صفحه 22 از 50
مدیون فتوحات خلفاي بعد از رسولالله(ص) است نه انتخاب سنّیگري (در مقابل شیعه) از سوي مردم. هر کشوري فتح میشد، به
تفکر و عقاید خلفا و حاکمان به اسلام درمیآمد و چون جریان تشیّع در عهد اوّلیه اسلام، جریان تضعیف شدهاي بود، عملًا آشنایی
به ندرت انجام میشد. جنگهاي صلیبی جهان غرب و مقاومت و سرداري سنیّانی مثل صلاحالدّین ایّوبی، در کنار زبونی شیعیان
اسماعیلی فاطمی در مصر، موجب بقاي تفکر سنی در اکثریت جهان اسلام شد و این در حالی بود که هنوز شیعه اثنیعشري، هیچ
2. ایجاد جوامع شیعی: با انزواي امامت در جهان اسلام و سختگیريهاي اموي و عبّاسی، تشیّع - حکومتی در دست نداشت. 2
تضعیف شد و گروهها و جوامع کوچک شیعی، در اطراف نقاط جهان اسلام به گونهاي پراکنده شکل گرفت. شهرهایی مثل کوفه،
بغداد، نهاوند، همدان، قزوین، ري، نیشابور، توس، مراکش، سمرقند، حلب، حله و... هرکدام مراکزي براي شیعیان شدند. در سال
94 ق شهر قم در جنوب ري تهران که در زمان فتوحات ویران شده بود، به دست اعراب اشعري که مجبور بودند به علّت عقاید
شیعی خود کوفه را ترك کنند، بازسازي شد و شعبهاي از جامعه شیعی اوّلیه کوفه گردید و مدّت زمانی طولانی به عنوان یک
منطقه کوچنشین عربی، ماهیّت خود را حفظ کرد. وقتی در سال 201 ق. حضرت فاطمه معصومه(س) در راه دیدار برادر خویش
امام رضا(ع) در ساوه بیمار شده، درگذشتند، پیکرشان به قم منتقل شد و از آن پس بر رونق شیعی آن شهر افزوده گردید، به
طوري که محدّثانی بزرگ و عالمانی معروف از جمله نایب سوم امام عصر(ع) در غیبت صغري ابن روح نوبختی از آن شهر
در غرب ایران و بغداد شکل « حکومت آل بویه » ، برخاستند. در آغاز قرن چهارم هجري با ضعف سیاسی خلیفه مسلمین در بغداد
گرفت و از شیعیان حمایت نمود. آنها براي اوّلین بار رسوم شیعی مثل عزاداري محرم و جشن غدیر را به شکل عمومی در عراق
(نجف و کربلا) و برخی مناطق ایران برپا کردند. گرچه آنها عقاید شیعی خویش را پنهان نمیکردند، ولی هرگز نکوشیدند خلافت
مرکزي سنّی را براندازند و حتی اصراري به شیعه کردن عراق و ایران نداشتند. خلیفه سنّی همچون گذشته، رئیس رسمی دین اسلام
در موصل و حلب « حمدانیان عرب » ، بود و عده زیادي از جمعیّت ایران و عراق سنّی بودند. همانند آلبویه در بغداد و غرب ایران
نیز شیعیان را تشویق میکردند و حلب از آن پس، پایگاهی شیعی شد که نقش زیادي در حوادث بعد ایفا نمود. این جنبشهاي
حامی شیعیان با روي کار آمدن سلجوقیان که سنیّانی متعصب بودند، از بین رفت. سلجوقیان براي مهار تهدید تشیّع در قرن چهارم
هجري و در دفاع از مذهب سنّی پدید آمدند و شیعیان را طرد و لعن کردند. در قرن هشتم هجري، جنبش شیعی با گرایش درویشی
در آن بسیار برجسته « انتظار مهدي موعود » در نهضت سربداران در شهرهاي نیشابور و توس و... به وجود آمد که آموزههایی چون
بود، امّا این حکومتهاي کوچک نتوانست قدرتی فراگیر براي تشیّع را موجب گردد. حکومت صفویه در قرن دهم هجري، اوّلین
حکومتی بود که به یاري عالمان شیعی حلب و جنوب لبنان و اندیشه فقهی حلّه، جامعهاي شیعی در ایران پدید آورد و مذهب تشیع
3. ایران جدید، مرکز - را مذهب رسمی نمود و زمینه حکومت شیعی را در قرون بعد در قالب انقلاب اسلامی ایران فراهم کرد. 2
خیزش شیعی تاریخ ایران را میتوان به چند دوره تقسیم کرد: الف ایران قبل از اسلام (باستان): در این دوره امپراطوري و تمدّن
ایرانی وجود دارد، امّا اسلام نیست. عقاید زرتشتی با بحران مواجه است، به طوريکه در اواخر این دوره، شاهد قیامهایی علیه
مذهب زرتشتی هستیم. ب ایران پس از اسلام (فتوحات): اینجاست که اسلام ظهور میکند و نارضایتیهاي مردم از مذهب حاکم،
موجب پذیرش دلخواه اسلام میشود. به تعبیر شهید مطهري اگر اسلام به داد ایرانیان نمیرسید، مردم ایران مسیحی میشدند، امّا
زرتشتی نمیماندند. 1 لکن در این دوره، ایران به عنوان یک کشور مستقل و متصل از بین رفته، ملیّت آن تضعیف میشود. بر هر
قسمتی از ایران طایفهاي حکم میراند که زیر نظر خلیفه مسلمین است. ج ایران دوران صفویه: در این دوران، تشیّع، مذهب رسمی
ایران شده و گرایشات درویشی، منطبق بر فقاهت شیعی میشود. هجرت عالمان شیعی از لبنان و عراق، ایران را یک مرکز مهم و
اصلیترین قدرت شیعی مینماید. در این دوره غیر از مذهب شیعه، ایرانیّت نیز به ایران برمیگردد و دوباره کشور، یکپارچه
متصل میشود. د دوره انقلاب اسلامی: این دوره جامعه شیعی بار مییابد. در دوران پس از تأسیس صفویه، مردم شیعه بودند و
صفحه 23 از 50
فقه شیعه رایج بود امّا سلاطین و شاهان غاصب در نوساناتی بودند. گاه به عقاید و فقه شیعی ملتزم، و گاه از آن فاصله میگرفتند،
به طوري که از زمان پهلوي اوّل، مقابله با تشیّع و آموزههاي آن در دستور کار قرار گرفت و غربزدگی جاي مظاهر شیعی نشست،
امّا با انقلاب اسلامی، این حرکت سرکوب شد و حکومتی براساس آموزههاي شیعی پدید آمد که هسته اصلی تشیّع در قرن معاصر
گردید و به خیزشهاي شیعی دیگري در عراق، لبنان، فلسطین، یمن و... منجر شد. وجهۀ اصلی این حرکت شیعی، استکبارستیزي
مبتنی بر آموزههاي شیعی است. این هسته مقاومت شیعی و شعبههایش، ائتلافی در برخی جنبشهاي سنّی مثل اخوان المسلمین،
حماس، جهاد اسلامی و... را هم منجر شده است که البتّه در سوي مقابل، تحریمهایی از سوي برخی دول عربی سنّی مثل مصر،
عربستان و... را در پی داشته است. 3. مواجهه غرب جدید با خیزش شیعی تا اینجا مشخص شد که هسته مرکزي غرب با
محوریت آمریکا امروز و موتور محرك و مغز متفکر آن، یک رویکرد بنیادگرایانه براي پایان تاریخ دارد که از قضا در مقابل آن
هسته مرکزي، جریان خیزش اسلامی است که پس از انقلاب اسلامی ایران شکل گرفته و یک رویکرد اصولگرایانه متکی به سنّت
شیعی و با توجه به آخرالزّمان و پایان تاریخ دارد و انقلاب خویش را مقدمه ظهور مهدي موعود میداند. پس بالتبع باید سیاستها
3. رویکرد غرب جدید در - و راهبردهاي مواجهه جنبش مسیحیت صهیونیست با خیزش شیعی را مورد مداقّه جدي قرار دهیم. 1
جبهه تشیع، پروژه تشیع وهابی یا وهابیت ایرانی سرمداران غرب جدید به دنبال سست کردن عقاید و آموزههاي شیعی به خصوص
شهادتطلبی عاشورایی و انتظارخواهی مهدوياند. نوك پیکان این حرکت، آرا و نظرات فوکویاما درباره پایان تاریخ است. دهها
سایت و کانال ماهوارهاي در این باره فعالیت و شبههپراکنی مینمایند. اینان از پول و امکانات عربستان، در تلاش براي یک جنگ
سایبرناتیک استفاده کرده و با خرج مسلمین، وهابیّت عربستانی ترویج میکنند و حتی به دنبال وهابی کردن عقاید شیعی به دست
روشنفکران غربزدهاند. زیر سؤال بردن زیارت، شهادت، شفاعت، مغایرت امامت با دموکراسی و زیارت جمکران با مدرنیسم و...
را در گفتهها و نوشتههاي اینان میتوان دید. در کنار اینها، از فیلمها و بازيهاي کامپیوتري مخرب نمیتوان گذشت که بیشمارند.
3-2 . رویکرد غرب جدید در جهان سنّی، منزويسازي حرکت شیعی و بیاعتبار کردن آن غرب جدید، در جهان سنّی چندین
دستور کار براي انزواي خیزش شیعی دارد: از یک سو با تابلو کردن القاعده و ستاره کردن بنلادن و زرقاوي و نمایندگان تناوبی
آنها، تنها به دنبال یافتن بهانهاي براي تهاجم به جهان اسلام نیست، بلکه به دنبال خارج کردن پرچم مقاومت و خیزش از دست شیعه
و سپردن به دست مبارزانی توهمی و پوشالی چون بنلادن میباشد. اگر پرچم خیزش علیه غرب صهیونیست به دوش امام خمینی و
پیروان او باشد، جریان راستینی است که تا فتح قلّههاي استکبار ادامه مییابد. امّا غرب با ستاره کردن کسانی مثل صدام و بنلادن
و... براي طیف بنیادگراي مسلمان، میتواند به خوبی، آن را کنترل کند و چهرهاي مضحک، غیرانسانی و غیرامروزي هم از
اصولگرایی اسلامی در دنیاي امروز نمایش دهد. واقعاً القاعده و صدام و... کدام حرکت ضدّ غرب را سامان دادند؟!! جز اینکه به
مقاصد آنها کمک کردند و در گام بعد، شمشیر آنها بر علیه تشیّع (نه جریان صهیونیسم) شدند. صدور فتوا از سوي مفتیان وهّابی
براي قتل شیعیان از جملۀ این تلاشهاست. از آن سو، حرکت شیعی را که تنها حرکت ضدّ صهیونیسم است، در مقابل با اهل سنّت
قرار میدهد و از هلال شیعی سخن میگوید و چنین مینمایاند که هلال شیعی در مقابل اهل سنّت است! به همت شوراي روابط
برگزار میشود که سخنرانان به « بروز هلال شیعی و تأثیرات آن بر خاورمیانه و سیاستهاي آمریکا » خارجی آمریکا، همایشی به نام
طرح دیدگاههاي خود درباره نفوذ تشیّع در کشورهاي خاورمیانه و نقش ایران در این میان و سیاستهاي آمریکا براي مواجهه با
این پدیده میپردازند و از طرف دیگر در همان زمان، یونگی پریماکف، نخستوزیر اسبق روسیه در آن سوي دنیا واداشته میشود
که در مؤسسه خیریه ملک فیصل از ایجاد کمربند شیعی در منطقه هشدار دهد! در فاصله اندکی همین سخنان از سوي پادشاه اردن
و سایر سیاسیون عرب تکرار میشود. اثر چنین رسوباتی در جهان سنّی این است که مثلاً حزبالله لبنان در 33 روز اسرائیل را
شکست میدهد، امّا چندین ماه است که در درگیريهاي داخلی معطّل است؛ چون تبلیغات مسموم، حزبالله را ضدّ سنّی و منازعه
صفحه 24 از 50
را قومی و مذهبی جلوه داده است! گام دیگر اینکه در پروژهاي به طور جدّي سعی دارند، اساساً شیعه را ایرانی و تشیّع را مساوي
اسلام مجوسی جلوه دهند. در این باره، تلاشهاي بسیار زیادي صورت دادهاند که آخرین تلاش آنها، تولید فیلم 300 میباشد. اثر
این راهبرد این میشود که مثلًا دولت نوري المالکی به علّت شیعه بودن اگرچه مورد حمایت ظاهري آمریکاست، امّا از سوي جهان
3. رویکرد غرب جدید در جهان مسیحی، متشیّع سازي مسیحیت جالب اینکه این - عرب تاکنون به رسمیّت شناخته نشده است. 3
تفکر، وقتی با دنیاي مسیحی مواجه میشود، سعی میکند آموزههاي شیعی را به نفع خود و مسیحیان را به شکل شیعی بسیج کند.
غلامعلی افروز میگوید: در کلیسایی در کشوري اروپایی دیدم پدر روحانی چیزي میخواند و مردم هم سینه میزنند! وي در
جواب گفت این کار را از شیعیان اقتباس کرده است. این عمل در چند کلیساي دیگر نیز تقلید میشود. در فیلم مصائب مسیح که
فیلمی کاتولیکی است، باز این را مییابیم که از آموزههایی مثل ثاراللّهی بودن، تبرك به خون و اشک آسمان و... استفاده میشود.
است که بچههاي مسیحی را براي « بچهها در آتش » از کمپ انجیلی تحت عنوان abc جدیدترین کد در این باره، مستند شبکه
شهادتطلبی براي ظهور مسیح آماده مینماید. محسن قنبریان ماهنامه موعود شماره 84 پینوشت 1. دراینباره ر.ك: مطهري،
مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران.
چرا به قهرمان نیاز دارند؟
در دهه 1930 یعنی همان زمان که آمریکا با بحران اقتصادي شدیدي دست و پنجه نرم می کرد ، این نیاز احساس گردید که
آمریکاییان به لحاظ روانی احتیاج به وجود فوق قهرمان دارند تا در سایه تصور و خیال آن ، آرامشی ولو موقتی بیابند. اینچنین بود
که در سال 1933 شخصیت" سوپرمن "به صورت داستان مصور (کمیک استریپ) توسط" جري سیگل "و" جو شوستر "خلق شد.
از 4 ماه مه 2007 بازهم تصاویر قهرمان افسانه اي دیگري برپرده سینماها رفت تا تماشاگر عام امروز جامعه آمریکا در بیش از 4000
سالن سینما به تماشاي آن بنشیند و همه آرزوهایش را در وجود آن قهرمان سرخ و آبی پوش ببیند (همان رنگ هاي پرچم
آمریکا)که از در و دیوارها مثل آب خوردن بالا می رود ، تارهاي عنکبوتی اش را همچون رشته هاي طناب به گوشه و کنار
ساختمان هاي مرتفع گیر می دهد و بوسیله آنها از این سو به آن سو می پرد تا با قدرت شگفت آورش ، دشمنان جامعه انسانی که
خبیث و بدجنس و طماع هستند را نابود سازد. در مقابل همه این قهرمان بازي ها ، پلیس و نیروهاي نظامی نظاره گر آرتیست بازي
هایش ، تنها برایش دست می زنند و هورا می کشند! یادش بخیر ! یک زمانی این نیروهاي نظامی و امنیتی کلان شهرهاي آمریکا
مثل نیویورك ، در مقابل کینگ کنگ و گودزیلا و دایناسورهاي سرزمین گمشده و بیگانه هاي فضایی و امثال آن ، لااقل از خود
عکس العملی نسان می دادند و با تانک و توپ و هواپیما به جنگ با هیولاهاي زمینی و فرازمینی می رفتند ولی گویا امروز دیگر
همه چیز را برعهده سوپرقهرمانان خیالی گذارده اند!! اگرچه این تنها اسپایدرمن نیست که چنین ماموریت هاي خطیري را انجام می
دهد. سوپرقهرمان هاي دیگري هم هستند مثل بت من و سوپر من و 4 شگفت انگیز و لاك پشت هاي نینجا و ...که هر از گاه از
داخل کمیک بوك ها بیرون می آیند و کمی از استرس و اضطراب مردم آمریکا را کاهش می دهند ، ولواینکه برروي پرده سینما ،
به آنها اطمینان خاطر دهند تا نگران و هراسان نباشند که هیچ دشمنی برروي کره خاکی یا در اعماق فضا نمی تواند آنها را اذیت
کند ، چراکه این سوپرقهرمانان حضور دارند و سر بزنگاه به دادشان خواهند رسید!!! 25 ماه مه نیز سر و کله کاپیتان جک اسپارو با
قسمت سوم" دزدان دریاي کاراییب "برپرده سینماها پیدا شد که ترکیبی از لانگ جان سیلور" جزیره گنج و" سندباد "معروف
است.(بسیاري از ایده هاي طرح قصه این قسمت از داستان هاي معروف سندباد گرفته شده است) نمونه کامل یک کاراکتر
آمریکایی با همه آن خصوصیات" شلختگی کابوي "که برخی آن را به" بی خیالی جنوبی " نیز تعبیر می کنند. جک اسپارو از
آمریکایی ترین کاراکترهایی است که به مردم خود ینگه دنیا و البته این سوي آب ها قالب شده است. چراکه ریشه در فاتحان قاره
صفحه 25 از 50
نو و بنیانگذاران آمریکا دارد . پایه گذارانی که اغلب از دزدان دریایی فراري از مجازات حکومت اسپانیا به شمار می آمدند!!!
(شگفت انگیز آنکه چند روز پس از اکران این فیلم ، یکی از مدیران پخش والت دیزنی گفته بود" ، جک اسپارو "به یک پدیده
فرهنگی بدل شده است!!) جک اسپارو هم علیرغم همه خصوصیات بلبشو و شلخته اش ، اما یک تنه ناجی شخصیت هاي مثبت قصه
می شود و با همه بدمن ها و تهدید کنندگان آرامش دریاها در می افتد تا اینکه آنها را به سزاي اعمالشان برساند. یعنی علیرغم
جنگ و درگیري بی امان همه دوستان و یاران کاپیتان" برباسوا "و فداکاري هاي" ویل ترنر "و" الیزابت سوان ، "اما بالاخره این
جک اسپاروست که قلب" دیوي جونز "را می شکافد و به حکومت سیاه او پایان می دهد. اما سر و کله این به قولی سوپر قهرمان
ها از کجا پیدا شد و چرا دوباره چند سالی است که پرده سینماها را عرصه تاخت و تاز خود قرار داده اند؟ در دهه 1930 یعنی همان
زمان که آمریکا با بحران اقتصادي شدیدي دست و پنجه نرم می کرد ، این نیاز احساس گردید که آمریکاییان به لحاظ روانی
احتیاج به وجود فوق قهرمان دارند تا در سایه تصور و خیال آن ، آرامشی ولو موقتی بیابند. اینچنین بود که در سال 1933 شخصیت
"سوپرمن "به صورت داستان مصور (کمیک استریپ) توسط" جري سیگل "و" جو شوستر "خلق شد. سوپرمن در واقع نشانه
رویاهاي آمریکایی بود ، قهرمانی که از اعماق فرهنگ آنگلوساکسون می آمد با مشخصات قهرمانان محبوب فوتبال آمریکایی که
همواره حق قضاوت و اجراي عدالت را براي خود محفوظ نگه می دارند. گویی قاضی" روي بین "افسانه اي بود که می خواست
براي نخستین بار قانون را در جامعه موسوم به" غرب وحشی "پیاده کند. یا جرج واشینگتن بود که می خواست همراه 54 تن از
رهبران ایالت هاي دیگر ، در اواسط قرن هیجدهم ، قانون اساسی آمریکا را بنویسد. با توفیق قصه هاي سوپرمن و استقبال گسترده از
آنها ، مجلات ارزان قیمت و کتاب هاي سریالی ، مملو از این دسته داستان هاي مصور گردیدند ؛ فلش گوردون ، کاپیتان مارول (
که بعدا آدم هاي شگفت انگیز از درونش متولد شدند) ،بتمن ، باك راجرز ، فانتوم ، کاپیتان آمریکا و ...همه و همه سوپرقهرمانانی
بودند که در حوادث و فجایع هیولاهاي مختلف ، سر می رسیدند ، با آنها می جنگیدند و پیروز می شدند. در سال 1936 ، کمپانی
یونیورسال حقوق استفاده بسیاري از این داستان هاي مصور را خریداري کرد و براساس آنها شروع به ساخت سریال هاي سینمایی
نمود که مورد استقبال وسیع سینماروها قرار گرفت. این روند خصوصا در سالهاي بعد ادامه یافت به ویژه در دورانی که آمریکا
درگیر جنگ دوم جهانی و مصایب ناشی از آن گردید و سپس در ایام پس از جنگ و سرخوردگی و یاس مردم ، همچنین طی
سالهاي جنگ سرد براي مقابله با دشمنی به نام کمونیسم همواره این کاراکترهاي سوپر قهرمان براي سردمداران اقتصاد و سیاست
آمریکا که سرنخ رسانه ها و از جمله کمپانی هاي فیلمسازي را هم در اخنیار داشتند ، مورد بهره برداري قرار می گرفتند تا جامعه
در مقابل تهدیدات و خطراتی که همان رسانه ها توي بوق می کردند ، احساس وابستگی بیشتري به قدرت حاکم بنماید. تقریبا پس
از دهه 50 که جامعه آمریکا ثبات بیشتري یافت و با ورود کاراکترهاي تازه نفسی همچون" جیمزباند "و" مت هلم "و امثال آن
(که بیشتر با دوران جنگ سرد متناسب بودند) ، سوپرمن و بت من و کاپیتان مارول ، طرفداران خود را از دست دادند و در نتیجه
کم کم به محاق رفتند. اما به قول" کیم نیومن "در کتاب" فیلم هاي کابوس گونه " اگر در آن دوران ، یک سینماروي دهه 40 با
ماشین زمان ، مسافرتی به دهه 70 می کرد ، حتما به نظرش مسخره می آمد که می دید از ماجراهاي فلاش گوردون" ، جنگ
ستارگان "را ساخته اند و یا سوپر من را بازسازي کرده اند. فیلم هایی که نسخه هاي اصل شان در زمان خود تحقیر گردیده و ناچیز
شمرده می شدند.(در اینجا بایستی دو فیلم" بت من "ساخته تیم برتن در دهه 80 را مستثنی کرد ، زیرا برتن در آن فیلم ها ، کاراکتر
بت من را بهانه اي براي پرداخت درونی و اکسپرسیونیستی قهرمان هاي زمینی به حساب آورده بود ، آنچه که باعث شد حتی در
مقابل فیلم" بازگشت بت من ، "گروهی از یهودیان آمریکا موضع گیري نمایند ، به دلیل آنکه کاراکتر پنگوئن را برداشتی از
صهیونیست هاي آمریکایی قلمداد کرده بودند.) به هرحال آن بنجل هاي دهه هاي 30 و 40 در دهه 70 و 80 دوباره توسط کمپانی
هاي بزرگ و با بودجه هاي کلان جان گرفتند تا در واپسین سالهاي جنگ سرد و درحالی که انقلابات مردمی در بسیاري از نقاط
صفحه 26 از 50
جهان ، منافع آمریکا را با خطر جدي مواجه ساخته بود، مردم آمریکا را دوباره با تهدیدهاي موهوم و سوپرقهرمان هاي خیالی
مشغول کنند ، تا سرخوردگی و یاس ناشی از شکست در ویتنام و ایران و آمریکاي لاتین ، حداقل در سطح رسانه اي توجیه شود و
آمریکاییان ولو در حد کاراکترهایی مانند" راکی " و " رمبو "پیروز میادین مختلف جهانی قلمداد گردند!! دهه 90 ، همراه
شکست اردوگاه کمونیسم ، هژمونی آمریکا را نیز در رهبري اردوگاه سلطه کم رنگ کرد ، چراکه مترسکی به نام کمونیسم از بین
رفته بود و امپریالیسم آمریکا براي هدایت سیاسی بلوك غرب ، دستاویزي قوي در اختیار نداشت. اینجا بود که سینماي آمریکا
فرصتی یافت تا از چنگال سوپر قهرمان ها به در آید و با فیلم هایی همچون" :سکوت بره ها" ، "رقصنده با گرگ ها" ، "نابخشوده
" ، "پالپ فیکشن" ، "نجات سرباز راین " ،"زیبایی آمریکایی" ، "فول مانتی "و" قاچاق "به بازیابی موضوعات مبتلابه تاریخی–
اجتماعی جامعه خود بپردازد که سالها در پس پرده هاي تهدیدات و خطرات موهوم پنهان مانده بود. اما پس از 11 سپتامبر 2001 و
حادثه برج هاي تجارت جهانی در نیویورك ، بازهم بهانه لازم در دستان سردمداران آمریکا قرار گرفت تا با ساختن و پرداختن
دشمن تازه نفسی تحت عنوان" تروریسم ؛ "به خاورمیانه لشکر کشی کنند و دوران طلایی ژاندارمی خود در دهه هاي 60 و 70 را
تجدید نمایند. از این پس بود که طبق معمول هالیوود هم وارد گود شده و این بار (آنچنانکه که گردانندگان آن در همایشی پس
از 11 سپتامبر 2001 عنوان کردند) با تمام قوا امکانات سینمایی خود را به میدان آورد. اینجا بود که در کنار بسیاري از فیلم هاي
تبلیغاتی مانند" :سقوط بلک هاوك" ، "پشت جبهه دشمن" ، "جاسوس بازي "و ...دوباره سر و کله سوپرقهرمان ها پیدا شد. در
اولین تابستان بعد از حادثه 11 سپتامبر بود که نخستین" اسپایدرمن "جدید به کارگردانی سام ریمی و بابازي توبی مگوایر و
کریستین دانست به روي پرده سینماها رفت و با فروش فوق العاده اي مواجه گردید. دومین قسمت در سال 2004 با همان گروه
سازنده ، بازهم به توفیق وسیعی دست یافت. سال بعد" ، بت من "با روایت داستان آغازینش تحت عنوان " بت من آغاز می کند"
با کارگردان قابل بحثی همچون کریستوفر نولان به میدان آمد. این" بت من "دیگر علنا در مقابل تروریست هایی که از شرق به
گاتهام سیتی هجوم آورده بودند تا به قول خودشان آن شهر گناه و فساد را نابود گردانند ، می ایستاد!! علیرغم درگذشت کریستوفر
ریو (بازیگر نقش سوپرمن ) هم بالاخره صاحبان کمپانی برادران وارنر پس از دو دهه ، یک سوپرمن جدید و تازه نفس از قوطی
خود بیرون آورده و تحت عنوان" سوپرمن بازمی گردد "در سال 2006 روانه پرده سینماها کردند. این سوپرمن نیز به شکل
مضحکی سعی داشت تا دنیا را یک تنه از شر آدم بدها خلاص کند و این مضحکه آنقدر شور بود که از طریق" سی دي "به
اصطلاح پرده اي فیلم می توانستیم بارها و بارها در جدي ترین صحنه هاي آن ، صداي خنده تماشاگران را بشنویم!! اگرچه سام
ریمی در اسپایدر من 3 ، سعی داشته تا جلوه تازه اي از این سوپرقهرمان ارائه نماید و یکی از بدمن هاي قصه را به سیاق دکتر
جکیل و مستر هاید ، درون وجه منفی خود پیتر پارکر قرار دهد ( درونی که توسط ماده اي خارجی از وراي کره زمین آلوده می
شود) اما همچنان وي در گیر سوپرقهرمان بازي هایش است ، این بار با محکومی که از زندان گریخته (و حتما جامعه آمریکا را
ناامن ساخته!) و از قضا عامل اصلی قتل ناخواسته عموي پیتر هم هست و اتفاقا در اثر یک آزمایش سري (شاید در جایی مثل
گوانتانامو!)هم به موجودي شنی بدل می شود!! اسپایدرمن هم بر پس زمینه اي از پرچم آمریکا(لابد براي اینکه تماشاگر پرت هم
شیر فهم شود !!) ، این بار با کمک دوست / دشمن قدیمی اش ، هري آزبرن ، به جنگ وي می رود. ضمن اینکه پیام هایی از
جنس صلح طلبی و بخشش هم در فیلم گنجانده شده است!!! نکته جالب آن که درون منفی یا مستر هایدي پیتر پارکر با نماد لباس
سیاه و سر و وضع رپ گونه مشخص می گردد!(و این رپ شدن که به راك رقصیدن هم می انجامد!! بسیار مضحک از کار
درآمده) در فیلم" دزدان دریاي کاراییب "نیز ، آدم بدها با مهیب ترین و مشمئز کننده ترین چهره به نمایش گذاشته می شوند.
کاپیتان دیوي جونز با آن سر و وضع اختاپوسی و یاران عجیب و غریبش در کشتی" داچمن "هراس آورتر از هر دشمنی نمایانده
می شوند تا مخاطب دلش را به جک اسپاروي بی اصل و نسب و بی قید و بند خوش کنند. خصوصا که این بار قسمتی از دشمنان
صفحه 27 از 50
هم از شرق آمده اند (مثل آن سرکرده دزدان دریایی سنگاپور با بازي" چو یون فت) "تا پازل همیشگی هالیوود علیه آسیایی ها
تکمیل شود. و اینچنین معروفترین دزدان دریایی (یا شاید تروریست ها) اجتماع می کنند تا گنج دیوي جونز را بدست آورند!
همچنان در اسپایدر من 3 و دزدان دریاي کاراییب 3 ، موضوع دشمن موهوم و خیالی ( و این بار بسیار موهوم تر) و ترس از آن به
مخاطب القاء می شود و اینکه جامعه به شدت به امثال اسپایدرمن و جک اسپارو نیاز دارد. از همین روست که این فیلم همچنان
مورد استقبال واقع شده و چندین هفته بر صدر جدول پرفروش هاي آخر هفته آمریکا می نشینند. مایکل مور (مستند ساز معروف
آمریکایی ) در فیلم" بولینگ براي کلمباین ، "پراکندن همین نوع ترس توسط رسانه هاي مختلف آمریکایی را موجب بروز و رشد
عدم اعتماد در جامعه آمریکا و رخداد سالانه بیش از 11 هزار قتل با اسلحه در این کشور می داند . (از جمله فاجعه اخیر دانشکده
پلی تکنیک ویرجینیا) زیبگینو برژینسکی (مشاور امنیت ملی جیمی کارتر ، رییس جمهور اسبق آمریکا) هم در مقاله اي که در
روزنامه واشینگتن پست 25 مارس 2007 نوشت، درباره حضور چنین ترس و وحشتی که در جامعه آمریکا رواج داده می شود تا
جنگ علیه » : لزوم چنان سوپر قهرمان هایی توجیه شود و البته مصداق بارزش در دولتمردان آمریکایی جستجو گردد،می گوید
در ایالات متحده شده است. دولت بوش با تبدیل این سه کلمه به عنوان یک امر مقدس ملی « فرهنگ ترس » موجب ایجاد « ترور
پس از واقعه دهشتناك 11 سپتامبر، ضربه مهلکی به دموکراسی آمریکایی، امنیت روانی آمریکاییان و جایگاه ایالات متحده در
جهان وارد کرده است . آسیبی که ازسوي این عبارت سه کلمهاي متوجه آمریکا شده است، بارها و بارها بزرگتر از آسیبی است که
از ابهام موجود در این عبارت به صورت استادانه اي استفاده کرده ،« جنگ علیه ترور » حملات 11 سپتامبر به ما وارد کرد، حامیان
رسیدن به یک هدف بزرگ را امکانپذیر ساخته است. این هدف، سبب گسترش فرهنگ ،« جنگ علیه ترور » اند. ارجاع دائمی به
ترس در ایالاتمتحده شده. ترسی که پشت این عبارت پنهان است، سیاستمداران را قادر میسازد تا با استفاده از این ترس،
احساسات عمومی را در حمایت از طرحهاي خود برانگیزند. بدون ایجاد ارتباط روانی میان شوك ناشی از واقعه 11 سپتامبر و
ادعاي وجود تسلیحات کشتار جمعی در عراق، کنگره آمریکا هرگز اجازه ورود به جنگ عراق را صادر نمیکرد. انتخاب مجدد
فرمانده کل قواي خود را تغییر « یک مملکت در حال جنگ » بوش در سال 2004 نیز تا حدودي در نتیجه تأکید بر این مسئله بود که
نمیدهد. آمریکاي امروز، در نتیجه گسترش فرهنگ ترس، داراي ملتی با اعتماد به نفس و نیرومند نیست. ملت ما هم اکنون چند
پاره شده است، دیگر خبري از آن اعتماد به نفس آمریکایی نیست ...این مشکلات نتیجه 5 سال شستوشوي مغزي ملت آمریکا به
، است. آمریکاي امروز کشوري ناامن و سرشار از ناراحتیهاي روانی است. کنگره آمریکا در سال 2003 « جنگ علیه ترور » نام
گزارشی تهیه کرد و در آن 160 محل احتمالی وقوع حمله تروریستی را مشخص نمود. با لابیهایی که انجام شد، این آمار در
ابتداي سال 2004 به 1849 ، در پایان همان سال به 28360 و در سال 2005 به 77769 مورد افزایش یافت. آخرین گزارشی که در
اسناد ملی موجود است، این آمار را 300000 مورد اعلام کرده است. چنین آمارهایی خود دلیل دیگري از روان پریشی ناشی از
گسترش فرهنگ ترس در ایالات متحده است.دولت، رسانههاي عمومی و صنایع تولید سرگرمی در ایجاد فرهنگ ترس در جامعه
نقش عمده را بازي میکنند. بیلبوردهاي هشداردهنده در اتوبانها، پستهاي بازرسی بیدلیل در ادارات و سازمانهاي مختلف،
تلویزیونهاي کابلی که همواره ترس از عملیات تروریستی را گسترش میدهند و وسایل سرگرمی مانند فیلمهایی که شیطان را در
هیبت عربی نشان داده و سبب گسترش اسلاموفوبیا (اسلام هراسی) میشوند، نمونهاي از نقشی است که این عوامل در ایجاد جو
ناامنی روانی در کشور برعهده دارند. آنچه امروز در تبلیغات مختلف مشاهده میشود، شبیه کارزار ضدیهودي نازيهاست و در
صورت ادامه ، تبدیل به واقعهاي همچون هالوکاست خواهد شد ".وقتی در صحنه اي از فیلم" اسپایدر من "مردم به شدت براي این
سوپر قهرمان عنکبوتی دست می زنند ، روشن می شود که جامعه آمریکا را تا چه حد محتاج سوپر قهرمان ها کرده اند. شاید از
آنجا که هیچگاه در تاریخش ، قهرمان آنچنانی نداشته است؟ ژان لوك گدار در صحنه اي از فیلم" در ستایش عشق "ضمن اشاره
صفحه 28 از 50
به هجوم فرهنگ و هنر بدون ریشه آمریکا بر فرهنگ و تاریخ اصیل اروپاییان ، آن را با تحمیل ناجی شدن یانکی ها در جنگ دوم
جهانی مقایسه کرده و از زبان یکی از شخصیت هایش به نام" ادگار ("که شاهد خرید خاطرات جنگ فرانسوي ها از سوي یک
استودیوي هالیوودي است تا براساس آن فیلمی درباره جنگ ساخته شود) می گوید ..." :آمریکاییان هیچ خاطره و گذشته اي
ندارند و همیشه از خاطرات دیگران استفاده می کنند "...در فیلم" گنج ملی "هم که نیکلاس کیج و دوستانش براي کشف رمز و
رازي ، به دنبال تاریخ آمریکا هستند ، حتی در گنجینه ملی شان ، کلکسیونی از میراث سرزمین ها و ملت هاي دیگر را می یابند!! و
کلام آخر اینکه به قول گالیله" :بدبخت ملتی که به قهرمان نیاز دارد "سعید مستغاثی
فیض روح القدس
عبدالحسن ترکی فیض روح القدس اَر باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد 1 امام حسین رحمت واسعۀ خداي
دست التجا زده و ناامید بازگشته است؟ به قول عارف صاحب دل مرحوم حاج محمّد « کشتی نجات » رحمان است کیست که به این
همۀ اهل بیت کشتی نجاتند اما کشتی امام حسین سریعتر است، وقتی که حرکت میکند، سایر کشتیها کنار » اسماعیل دولابی
میکشند و راه را باز میکنند، امام حسین رو به خدا سریع است، تجلّی خدا هم به سوي او سریع است. محبّت و عزاداري براي امام
همۀ ما اهل بیت کشتیهاي نجاتیم، ولی « کلّنا سفن النجاة و لکن سفینۀ الحسین اسرع » . حسین(ع)، انسان را زود به مقصد میرساند
2 در این مقال دو داستان از عنایات حسینی(ع) به شاعران و اهل سخن از زبان خودشان آورده «. کشتی امام حسین سریعتر است
مشفق » میشود. یکی مفسّر و مترجم معروف قرآن مرحوم حکیم الهی قمشهاي(ره) و دیگر استاد عبّاس کِی منش معروف به
حفظه الله که هر دوي این بزرگواران به شکرانۀ عافیت خود و فرزندانشان منظومههایی را به رسم سپاس از عنایات سالار « کاشانی
شهیدان سرودهاند و به پیشگاه عرشی آن امام مظلوم تقدیم داشتهاند که در میان سوگ سرودههاي حسینی خوش نشسته و خوب
جلوه کرده است. با آرزوي شفاي همۀ دردمندان و همچنین آرزوي بلندي مقام براي مرحوم الهی قمشهاي و امید سلامت و طول
عمر براي استاد مشفق کاشانی، خوانندگان موعود را به خواندن این دو داستان که پرتوي از عنایات و کرامات سیّدالشهداء(ع) به
سخنوران میباشد، دعوت میکنیم. هر چند این دو شخصیت معروف حضور خوانندگان بوده و مستغنی از معرفی میباشند با این
حال معرفی کوتاهی شدهاند. صلايِ غم عباس کِی منش، متخلص به مشفق کاشانی از شاعران برجستۀ معاصر در 1304 در کاشان
به دنیا آمد و تحصیلات خود را تا درجۀ کارشناسی ارشد در رشتۀ حسابداري و بودجه در دانشگاه تهران ادامه داد و نزدیک چهل
سال در وزارت فرهنگ آموزش و پرورش با سمتهاي آموزگاري، دبیري و سازمان اداري در کاشان و تهران خدمت کرد.
استاد پس از افتخار بازنشستگی فعالیتهاي خود را عمدةً در حوزة شعر متمرکز کرد و در طول دورة خدمات ادبی و انقلابیاش به
خاطر عرضۀ آثاري فاخر، دهها لوح تقدیر را از آن خود ساخت. عضویت در شوراي شعر سازمان صدا و سیما از مسئولیتهاي وي
بوده است. مجموعۀ آثار استاد اعمّ از سرودهها، گردآوردهها و کارهاي مشترك به 31 اثر میرسد که در این میان صلاي غم،
سرود زندگی، آذرخش، آیینۀ خیال و پنجرهاي رو به آفتاب قابل ذکر است. با آرزوي سلامتی و تندرستی براي استاد مشفق
از زبان ایشان میشنویم. صلاي « صلاي غم » کاشانی جریان سُرایش تضمین شعر جاودانۀ محتشم کاشانی در دوازده بند را به نام
غم، داستان دل انگیز شفاي مشفق جوان از یک بیماري مهلک به عنایت سالار شهیدان است. لازم به یادآوري است که این منظومه
در سال 1323 براي اولین بار توسط کتابفروشی اسلامیه و در سال 1366 به همت سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد
اسلامی و با مقدمۀ استاد محمود شاهرخی به چاپ رسیده است. من در زمان نوجوانی به بیماري تورّم کیسۀ صفرا مبتلا شدم. شدت
بیماري آنچنان بود که تقریباً تمام پزشکان از من ناامید شده، در نهایت به پدرم گفتند: میرزا! ما کاري نمیتوانیم بکنیم. مرحوم پدر
جزو مؤسّسان هیأت ابوالفضل(ع) کاشان بود. هر سال که دستۀ این هیأت در کاشان به راه میافتاد بینظیر بود. پدر اعتقاد محکمی
صفحه 29 از 50
در همان شرایط که من از شدت بیماري .« چهل سال پاي منبر سیّدالشهداء(ع) سینه زده بود » به اهل بیت(ع) داشت و به قولِ خودش
من چهل سال است که در عاشورا براي امام » : چیزي نمیتوانستم بخورم و از شدتِ درد، فرش را گاز میگرفتم؛ پدرم آمد و گفت
حسین(ع) و اهل بیت(ع) عزاداري کردهام؛ اگر امشب امام حسین پسرم عباس را شفا ندهد و به ما برنگرداند، من دیگر کاري با آنها
و این جمله را خیلی محکم گفت آن زمان در کاشان مرسوم بود که « ندارم، اما اطمینان دارم که عباس حتماً خوب خواهد شد
حاجتمندان در شب تاسوعا به چهل منبر شمع میزدند. نیم ساعتی که از رفتن پدر گذشت من احساس کردم که درد، ذره ذره دارد
اما من « گرسنهاي؟ بیا داروهایت را بخور » : مادرم با تعجب و تحیر پرسید «! گرسنهام » : از بدنم بیرون میرود، بلند شدم و گفتم
عباس خوب شد، میدانستم این » : و شروع کردم به غذا خوردن، حدود دو ساعت بعد پدر آمد و گفت « گرسنهام » : دوباره گفتم
و منظورش این بود « باید براي امام حسین(ع) کاري بکنی » : آنگاه رو به من کرده و گفت .« خانواده کسی را بیجواب نمیگذارند
پدر! من تازه در خطِّ شاعري افتادهام و این قدر قدرت ندارم که در شأن و مقام سیدالشهداء شعري » : که باید شعري بگویی گفتم
آن شب خواب دیدم در مدرسه و سرِ کلاس هستم، .« چرا میتوانی و باید این کار را انجام بدهی » : اما پدر با تحکّم گفت « بگویم
پیش ایشان رفتم و او نگاهی به من .« آقا سید محمّدحسین مدیر مدرسه میخواهد شما را ببیند » : مستخدم مدرسه آمد و گفت
« آقا من نمیتوانم » : گفتم .« بگیر! برو این را تضمین کن » : کرده و از کشوي میز خود دوازده بند محتشم کاشانی را درآورد و گفت
استاد مشفق کاشانی در ادامۀ .«؟ نگفتم میتوانی » : بعد که بیدار شدم و خوابم را براي پدر تعریف کردم گفت « چرا میتوانی » : گفت
خاطرة خود میگوید: واقعاً من نبودم که این کار را کردم. هیچ ادعایی هم ندارم ولی انگار کسی در گوش من اشعار را میگفت و
من مینوشتم. [در پسِ آینه طوطی صفتم داشتهاند هر چه استاد ازل گفت بگو، میگویم] 3 به هر حال تضمین ترکیب بند محتشم
که تمام شد آن را به تهران براي کتابفروشی اسلامیه فرستادم، آنها هم، آن را در ده هزار نسخه به صورت یک جزوة کوچک با
زینت المراثی. » : عنوان زینت المراثی چاپ کردند. مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی در جلد بیست و ششم کتاب الذریعه نوشته
من حالا هم که این اثر را میبینم، » : نکتهاي که میخواهم عرض کنم این است که .« تضمین دوازده بند محتشم اثر مشفق القاسانی
به هر حال اگر سُست یا « بگذار همین طور باشد » : نمیتوانم در آن تغییري بدهم. انگار یک نیرویی نمیگذارد و به من میگوید
استاد: خلقِ جهان ز سوزِ نهان، نوحه میکنند از دست داده « صلايِ غم » 4 و این چند بند از «. قوي است، همین است و جا افتاده است
تاب و توان، نوحه میکنند هر جا ز دیده اشک فشان، نوحه میکنند جنّ و ملک بر آدمیان نوحه میکنند گویا عزايِ اشرفِ اولادِ
آدم است ??? افتاده شب، ز بامِ شبستانِ کربلا خور چون سرِ بریده، به دامان کربلا خونِ خدا گرفت گریبانِ کربلا کشتی شکست
خوردة طوفان کربلا در خاك و خون فتاده به میدان کربلا ??? جنّ و ملک شدند بر این پهنه اشک ریز در ماتمِ سري که جدا شد،
به تیغِ تیز برخاست از نهادِ جهان، شورِ رستخیز خاموش محتشم که ازین نظم گریهخیز روي زمین به اشک جگرگون خضاب شد 5
کربلا وادي عشق مرحوم مهدي الهی قشمهاي، حکیم و مفسّر قرآن کریم، فرزند ابوالحسن متولد 1318 ق. در قمشه (شهرضاي
کنونی) به دنیا آمد و سالها در تهران در کرسی تدریس عربی در دانشگاه تهران و حکمت و فلسفه در دانشکدة الهیات به تدریس
اشتغال ورزید و پس از عمري تدریس و تهذیب و تألیف در اردیبهشت ماه 1352 بدرود حیات گفت . از استاد دهها اثر در
حوزههاي گوناگون تفسیر، حکمت و ادبیات باقی مانده که از جملۀ آنها ترجمۀ قرآن مجید و ترجمۀ مفاتیح الجنان و ترجمۀ
صحیفۀ سجّادیه و حکمت الهی... میباشد. مرحوم الهی قمشهاي را آغازگر ترجمۀ معاصر قرآن کریم میدانند. ترجمۀ او از قرآن
همچنان پُر تیراژترین قرآن مترجم است. استاد در کنار همۀ فضیلتها از هنر شاعري نیز در حدّ بالایی برخوردار بودند. از ایشان
چند دفتر شعر با عنوانهاي نغمۀ الهی؛ ترجمۀ منظوم خطبۀ همّام و نعمۀ حسینی بر وزن مخزن الاسرار نظامی در شرح زندگی و
شهادت سالار شهیدان و حماسۀ کربلا و نغمۀ عشّاق مجموعۀ قصاید و غزلیات ایشان به چاپ رسیده است.دربارة انگیزة سُرایش
منظومۀ نغمۀ عشّاق فرزند استاد خانم مهدیه الهی قمشهاي چنین نقل کرده است: این اثر در حقیقت اداي نذري است که مرحوم
صفحه 30 از 50
استاد الهی قمشهاي به هنگام بیماري فرزند دلبندش، دکتر حسین الهی قمشهاي با خداي حسین(ع) داشت و تفصیل قضیه از این قرار
است: فرزند استاد دکتر حسین الهی در کودکی، هنگامی که یک سال و نیم بیش نداشته، به تب و بیماري سختی مبتلا میشود و
کار بیماري چنان بالا میگیرد که همه از او قطع امید میکنند. در این هنگام استاد الهی قمشهاي به درگاه خداوند نیاز میبرد و نذر
میکند که در صورت بهبودي و شفاي حسین، داستانِ سلطانِ جانبازانِ جهان، حضرت حسین بن علی(ع) را به نظم درآورد. آن
نیتِ خالصانه و آن سوز و گداز به درگاهِ بینیاز، مؤثر افتاد و حسین کوچک و بیتاب شفا یافت. چند قطره آب به کام خشک
حسین میریزند و او به هوش آمده، سلامت و شفاي خود را از خداي حسین میگیرد. 6 به دنبال آن، مرحوم الهی قمشهاي نذر خود
را ادا میکند و منظومهاي دربارة کربلا و سیدالشهدا(ع) در وزن مخزن الاسرار نظامی میسراید امّا بعدها از دختر فرزانۀ خود خانم
مهدیه الهی میخواهد که این منظومه را در وزن مثنوي مولانا بازآفرینی کند، زیرا این وزن براي خواصّ شعر در مجالس و منابر
سوگ و تعزیه، مناسبت قرائت و حالتهاي حُزن و حماسه را بهتر بیان میکند. خانم الهی نیز خواست پدر را اجابت کرده، این
بازآفرینی و به پیشگاه سالار شهیدان تقدیم مینماید. این مجموعه به همت انتشارات فاران به « کربلا وادي عشق » منظومه را با عنوان
را چنین آورده. پینوشتها: 1. حافظ شیرازي. « نغمۀ حسینی » چاپ رسیده است. استاد الهی قمشهاي داستان توفیق خود در سرایش
2. مهدي طیّب، مصباح الهدي، ص 310 ، نشر سفینه. 3. حافظ شیرازي. 4. کیهان فرهنگی، شمارة 247 246 ، فروردین و اردیبهشت
1386 ، صص 7 و 8، گفتوگو با استاد مشفق کاشانی. 5. مشفق کاشانی، صلاي غم، نشر سازمان چاپ و انتشارات فرهنگ و ارشاد
7. همان، صص . 6. مهدي الهی قمشهاي، کربلا وادي عشق، بازآفریدة مهدیه الهی قمشهاي، نشر فاران، ص 8 . اسلامی، سا ل 1366
. 13 و 15
شرق اسلامی موجد تمدن فردا
اگر طیّ دو سدة اخیر هم غرب، توسط مستشرقین، شرق و فرهنگ شرقی را مطالعه کرده، براي شرقی شدن نبوده است، بلکه براي
شناخت شرق و ضربه زدن به شرق بوده. هدف این مطالعات و بررسیها شناسایی شرق به قصد سلطهجویی بر آنان بوده است. در
طول تاریخ، اقوام معین و انگشت شماري را میتوان سراغ گرفت که موفق به ارائۀ نقش مهم تاریخی، فرهنگسازي و بر کشیدن
تمدن شدند. تعداد اقوام و مللی که بر روي زمین پراکنده هستند، زیاد است اما همۀ آنها قادر نبوده و نیستند در تاریخ نقشی
ماندگار بگذارند؛ فرهنگی را جاري کنند و تمدنی را بر کشند. شاید دلیل این مسئله این است که ظهور تمام عیار در عرصۀ تاریخ
ملزوماتی لازم دارد که از آن همۀ ملل نیست. به عبارت دیگر همۀ اقوام صاحب این ویژگیها نیستند. هیچ صورتی از تمدن بلند
نمیشود مگر اینکه پشتوانۀ فرهنگی قوي داشته باشد. یعنی شرط مقدمۀ ظهور یک تمدن، پشتوانۀ فرهنگی است. جمعیتی که یک
باره از دل جنگل بیرون زده نمیتواند سازندة تمدنی رفیع باشد. نمیتواند یک سازمان اجتماعی بزرگ بسازد. او در ابتدا به
پیشنیاز فرهنگی محتاج است. بنابراین میبایست ساختار سالم و جامع فرهنگی داشته باشد تا بتواند به اتکاي آن تمدنی را بر کشد.
همچنانکه به یک ساختمان فرهنگی نیاز دارد، به یک بن و پایۀ فکري هم نیاز دارد. نماي بیرونی یک ساختمان از بیرون قابل دیدن
است اما فضاي درونی بنا در نگاه اول دیده نمیشود. پایه و بن ساختمان هم که در دل زمین است، دیده نمیشود. آنچه که بیرون
است و دیده میشود تمدن است. تمدن چیزي جز رویۀ بیرون و فاش و عریان حیات یک قوم در عرصۀ زمین نیست. همه قبول
میکنیم که بنایی که ساخته شده معماري داشته اما آن معمار پنهان است. اگر معماري نداشت این قد و قواره و شکل و شمایل را
پیدا نمیکرد. و این دیوارها و پنجرهها نیز مجال ایستادن پیدا نمیکردند. اینکه اتاق و آشپزخانه و اجزاي ساختمان معنا پیدا کرده به
خاطر معمار است. معمار بوده که بنایی را طراحی کرده و بر اساس آن طراحی، آن بنا ساخته شده. در حقیقت کار اصلی را معمار
انجام داده و کار معمار پنهان است. وگرنه آجر و آهن و سیمان را به هر شکلی میتوان در آورد. آن بخش پنهان فرهنگی، مانند
صفحه 31 از 50
معماري آن ساختمان است. با این مثال قصد داشتم رابطۀ بین تمدن و فرهنگ را روشن کنم و بگویم که چه رابطهاي بین این دو
حاکم است. میتوان فرهنگ اقوام مختلف را از روي صورت ساختمانهایشان تشخیص داد. آنچه تمدنها را از همدیگر متمایز
وجه » میکند و باعث میشود که براي مثال بتوانیم تمدن اسلامی را از تمدن رومی، یونانی و یا چینی تشخیص بدهیم همان
است. حوزههاي فرهنگی را با نگاه به ظاهر بنا میشود تشخیص داد. ما در گذشته در حوزة تمدن اسلامی زندگی « فرهنگی
میکردیم اما امروز، تنها آثار و نشانههاي آن تمدن را داریم. به عبارت دیگر زمانی در حوزة فرهنگ و تمدن اسلامی تمام عیار
زندگی میکردیم، اما امروز خیر. از آن تمدن آثاري به جاي مانده، کتابهایی باقی مانده و کارشناسانی، که میتوانند ویژگیهاي
آن تمدن را مطالعه و بررسی کنند. نمونههاي آن تمدن در این حوزة جغرافیایی پخش است اما در اثر عوامل مختلف که جاي بحث
آن اینجا نیست حوزة تمدن اسلامی رو به ضعف رفته و تحت تأثیر حوزة تمدنی جدید منزوي شده و آن حوزة تمدنی جدید با
معماري مخصوص خودش روي حوزة تمدن اسلامی ما سایه انداخته است. یعنی ما، روزي زیر سایۀ تمدن اسلامی تمام عیار
زندگی میکردیم در حالی که حوزههاي فکري، فرهنگی و مادي آن در هم تنیده و یکپارچه بود. اما الان دیگر تنها، در
جغرافیاي خاکی آن تمدن زندگی میکنیم، و نه در حوزة فرهنگیاش. در هرات و سمرقند و بخارا، ري و اراك زندگی میکنیم
اما زمان ما زمان غلبۀ تمدن و تفکر اسلامی نیست. زمان غلبۀ تمدن غربی است. لذا در حوزه و تمدن غرب زیست میکنیم و
ساختمانهایمان را روي خاکی میسازیم که زمانی تمدن اسلامی و تفکر اسلامی در آن جاري بوده. الآن پیوند فرهنگ و تمدن
اسلامی وجود ندارد. بلکه آنهمه مخلوط و ممزوج شده و در سایۀ تمدن غربی قرار گرفته است. این چنین نیست که ملتی و قومی
که زمانی قدرت داشته، حوزة فرهنگ و تمدن داشته براي همیشه در سایه بماند، نابود بشود و از بین برود. اگر مجال پیدا کند و
مردم آن به آگاهی و خود آگاهی لازم برسند، اگر وقتش برسد و خدا به آنها مدد برساند، اگر متفکران ومعلمان دوباره بیدار
بشوند، امکان بازگشت دوبارة آن حوزة تمدنی وجود دارد. میتواند دوباره پر قدرت، تمدن خود را بالا بکشد و همۀ عناصر خود
را در آن حوزة تمدنی ظاهر بکند. غرب چهارصد سال است که در حوزة فرهنگ و تفکر خود دارد نفس میکشد و در این سالها
تمام حوزههاي فرهنگی و تمدنی غیر غربی را به زیر سایه برده، چه حوزة تمدن اسلامی و چه حوزههاي تمدن چینی و کنفوسیوسی
و چه حوزة تمدنی سایر اقوام را. این تمدنها که همگی قدّ و قوارهاي داشتهاند الان در سایه قرار گرفتهاند. از آنجایی که پس از
چهار قرن به دلایل مختلف حوزة تمدنی غرب رو به افول و نزول گذاشته است، مجالی به وجود آمده تا حوزههاي فرهنگی دیگري
که در سایه بودند نفسی تازه کنند، تجربۀ جدیدي داشته باشند و دوباره از جا بلند بشوند و از سایه بیرون بیایند، زندگی طفیلیوار
را ترك و زندگی جدیدي را آغاز کنند. تمام ملزومات لازم براي حوزة فرهنگ اسلامی جهت تجدید حیات تفکر و فرهنگ آن
دارد مهیا میشود. به دلیل اینکه غرب در بحران و افول است و بشر غربی در سختی و انفعال قرار گرفته و گوشها مستعدّ شنیدن
صدایی نو از شرق اسلامی و معنوي شده است، انسان غربی از ماتریالیسم زده شده و به نوعی بازگشت به معنا و معنویت براي
رهایی از انبوه بحرانها را طلب میکند. البته نباید از یاد برد که انسان غربی هیچگاه نمیتواند چون انسان شرقی به عالم و آدم
بنگرد. این جریان عوامل مختلفی دارد که در اینجا توضیح نمیدهیم. در هر صورت زمینهاي دارد فراهم میشود تا حوزة تفکر و
تمدن اسلامی دوباره از زیر خاك بیرون بیاید و قدرت بگیرد. سخن ما این است که غرب از این موضوع آگاهی کامل دارد. غرب
در آستانۀ فروپاشی، میداند که این حوزة جدید دارد قد میکشد و به همین دلیل با تلاشی مذبوحانه سعی میکند جلوي نضج و
تولد این نوزاد را بگیرد. قراین و شواهد زیادي داریم که اعلام میکند فصل اضمحلال و پایان تاریخ غرب فرارسیده. صداي زنگ
تاریخ و تمدن آینده و حوزة فرهنگی جدید به گوش میرسد، این حوزة فرهنگی به نام خدا و به نام دین و معنویت اعلام
موجودیت خواهد کرد. در خود غرب هم همواره کسانی بودند که از این ماجرا خبر دادهاند و این سخن تنها از ما نیست. در غرب
از سالها قبل، در میان جماعتی از شاعران و فلاسفه و خصوصاً فلاسفۀ تاریخ و ایدئولوگهاي سیاسی این خبر اعلام شده بود که:
صفحه 32 از 50
این روندي که غرب دارد طی میکند به اضمحللال و انحطاط و فروپاشی تمدن غرب منجر میشود. آنها از بیرون به حرکت
کاروان غرب مینگریستند و سرانجام این حرکت را پیش بینی میکردند. وقتی به شعرا و ادباي غربی نگاه میکنیم کسانی مثل
انگلیسی را میبینیم که نویسنده و شاعر بودند و از وضعیتی که « آلدوسهاکسلی » ، انگلیسی « کریستوفر مارلو » ، آلمانی « گوته »
غرب دارد تجربه میکند آگاهی داشتند و با نوعی اظهار انزجار و نفرت و هشدار، آن را تذکر میدانند و اعلام میکردند که این
روند به سقوط و انحطاط غرب میانجامد. آنها آیندة غرب را در قالب نمایش نامهها و داستانها تصویر میکردند. براي مثال فردي
که رمانی تخیلی است. در آن تصویري از آیندة غرب ارائه « دنیاي قشنگ نو » کتابی مینویسد به نام « آلدوسهاکسلی » مثل
میدهد. شهري را تصویر میکند که همه چیز در آن مرده؛ شعر مرده، مذهب مرده، هنر مرده، کلیسا نابود شده، انجیل و کتاب
مقدس نابوده شده و براي عشق و مهر هم جایی وجود ندارد. و بشر تبدیل شده به موجودي مکانیکی و ماشینی.این اثر، عصر غلبۀ
کامل تکنولوژي بر بشر را نشان میدهد. این غلبه تا آنجا پیش رفته که انسانها هم توسط کارخانه ها ساخته میشوند و
سرنوشتشان در میان دستگاهها رقم میخورد. در آنجا انسانهایی در گروههاي گاما، بتا، آلفا، ساخته و تحت تأثیر عوامل شیمیایی
به وجود میآیند، شغل پیدا میکنند، بیآنکه هیچ ذوق وشعر و هنر و اختیاري داشته باشند. این اثر تصویري از آیندة غرب
میدهد.در بیشتر آثاري که به افول غرب و تباهی تمدن آن اشاره کردهاند علت اصلی انحطاط را عموماً انحطاط اخلاقی میدانند. و
مشی سکولار که در غرب غالب شده و به همه چیز رنگی دنیایی و مادي زده است. طیّ چهارصد سال گذشته، غرب تقدس زدایی
از عالم را پیشه کرده. هر چه امر دینی و اسطورهاي و مقدس بوده کنار زده، از آن سلب حیثیت کرده و نگاهی صرفاً ماتریالیستی را
پذیرفته است . در تفکر، حق را کنار زده و تفکر اومانیستی و انسان مداري را به جاي آن گذاشته است. شریعت ادیان را کنار
گذاشته و لیبرالیسم را در اخلاق جاري کرده و احکام انسانی را به جاي احکام آسمانی گذارده، زندگی و مشی در معنا را رها
کرده، لذتجویی تامّ و تمام را جایگزین کرده است و این افراد هنرمند و خردمند میدیدند که تقدس زدایی از عالم، سلب حیثیت
معنوي از انسان و طبیعت و لیبرالیسم در اخلاق، خواهی نخواهی به انحطاط میانجامد. شاید وضع جهان غرب در زمان شاعر
این چنین که امروز هست، نبوده، اما این شاعر و سایر اندیشمندان در آینۀ دل خود میدیدند که چه اتفاقی خواهد « گوته » ، آلمانی
افتاد. امروزه ما میبینیم که بیماري قوم لوط، بیماري فراگیر در غرب است تا آنجا که کلیسا هم به آن رسمیت میبخشد و
انجمنهاي رسمی هم آن را میپذیرند و حتی براي ازدواج دو همجنس باز مجوز صادر میکنند. شاید آن روز تصور نمیشد که
غرب و انسان غربی به شیطان پرستی برسد. به غلبۀ جادو و سحر در همۀ مناسباتش برسد. شاید آن روز نمیدانستند که موسیقی
برسد « رپ » و « متال » غرب با گذار از سبک کلاسیک خود با همۀ ویژگیهایی که داشت، روزي به موسیقیهاي مبتذل و پستِ
همان که ابزاري براي غلبۀ شیطان به تار و پود انسان شده است. اما اندیشمندان با روشنی دلشان میدیدند که این روند به سقوط
غرب میانجامد. فلاسفۀ تاریخ جزو گروه دومی هستند که به آیندة غرب، اندیشمندانه پرداختهاند. گروه اول شاعرانه به این موضوع
میگوید: شاید فقط خدا میتواند غرب را « توین بی » ، پرداختند، گروه دوم اندیشمندانه موضوع را بررسی کردهاند. فیلسوف تاریخ
نجات بدهد و راهی جز بازگشت به کلیسا و مذهب براي غرب وجود ندارد. یعنی او میدید که چه اتفاقی دارد میافتد. یا فیلسوف
که کتابی مینویسد به نام انحطاط غرب و عنوان این کتاب در غرب در بین فلاسفۀ تاریخ مشهور است. بنابراین « اشپنگلر » ، تاریخ
میتوان دید که در بین فلاسفۀ غرب هم خبر از آینده و انحطاط غرب آمده است. در بین ایدئولوگهاي سیاسی هم به نوعی این
پیش بینی و خبر از انحطاط محتوم غرب هست. همچنین آنها پیش بینی میکردند که آینده از آن اسلام است و این پیش بینی را در
هر سه گروه میبینیم هم در بین ادبا و شعرا و هم در بین فلاسفه و هم در بین ایدئولوگهاي سیاسی. جملگی آینده را از آن اسلام
به صراحت اعلام میکند که: آینده از آن اسلام است و غرب در مقابل اسلام سقوط خواهد کرد. « اشپنگلر » . و دینداران میدانستند
چنانکه ایدئولوگهاي سیاسی هم اعلام میکردند که اسلام بر غرب حاکم خواهد شد. در دورة جدیدي که اینک در آن به سر
صفحه 33 از 50
که هر سه نفر مستقیم و غیر مستقیم به این سرانجام اعتراف « فوکویاما » و « ساموئل هانتینگتون » « الوین تافلر » میبریم کسانی مثل
دارند. آنها که به عنوان نظریه پرداز حوزة سیاسی در غرب شناخته میشوند و اعلام کردهاند: حوزة فرهنگ و تمدن غربی با حوزة
خبر از « هانتینگتون » . فرهنگ و تمدن شرقی مواجه میشود؛ چه تمدن چینی، چه تمدن اسلامی و این تماس به برخورد میانجامد
میدهد. و این خبر یعنی، قریب الوقوع بودن برخورد تمدن غرب و شرق، همانکه باعث شد سیاستمداران « برخورد تمدنها »
مستکبر به اتکاي آراي این نظریه پردازان دست به اقدامات باز دارنده بزنند. میتوان گفت که طیّ سه دهۀ اخیر آگاهی
سیاستمداران غربی و مخصوصاً عوامل صهیونیست پشت پرده از این اخبار باعث بوده تا آنها براي زمانی که این برخورد و چالش
به وجود میآید طرحی در افکنند که به نابودي و اضمحلال باقی ماندههاي تفکر اسلامی منجر بشود و بقاي تمدن غربی ضمانت
شود. با این آگاهیها، طیّ سه دهۀ اخیر سیاستهایی را اتخاذ کردهاند که نه تنها جلوي برخورد را بگیرند بلکه میخواهند قبل از
آنکه تمدن اسلامی قد بکشد و رشد نماید، آنرا در نطفه خفه کنند تا مجال و فرصت زایش پیدا نکند. تجربههاي بحران فراگیر،
این احتمالات را قوت بخشیده و حسب همان، سیاستمداران به مدد حرکتهاي نظامی میخواهند جلوي رشد و تولد دوبارة
فرهنگ اسلامی را بگیرند. باید دانست که هیچگاه سیاستمدارن و مردان نظامی قادر نیستند تمدنی را ایجاد یا فرهنگی را احیا
کنند، هر سیاستمداري بخواهد این راه را تجربه کند، به شکست میرسد مگر آنکه قبل از سیاستمدار بودن حکیم باشد. چون
اساساً سیاست و شأن نظامیگري، ذیل شأن فرهنگ قرار میگیرد. اقوام و ملل، فرزندان معنوي مردان سیاسی و نظامی نیستند؛ بلکه
فرزندان مردان فرهنگی هستند. تمدن حاصل زایش مردان سیاسی و نظامی نیست، بلکه حاصل زایش مردان متفکر و فرهیختۀ
فرهنگی است. تحولات فرهنگی هم به وسیلۀ مردان سیاسی و نظامی اتفاق نمیافتد بلکه به وسیلۀ مردان فرهنگی اتفاق میافتد. هر
جا که مردان اهل فرهنگ منزوي شوند، هر چقدر هم که مردان سیاسی و نظامی فعال باشند باز هم آن تمدن سقوط را تجربه
خواهد کرد، زیرا تغذیۀ یک قوم به وسیلۀ سیاست، اقتصاد و نظامیگري نیست. اگر اقوام، رفت و آمد، و اوج و افولشان را به یک
پل بزرگ تشبیه کنیم، این پل ستونهایی دارد. این ستونها مردان اهل تفکر و فرهنگ هستند که با ایجاد هر ستونی هم به طول این
پل اضافه کردهاند و هم این پل را نگه داشتهاند. مردان سیاسی و نظامی روي این پل عمل میکنند، یا نگهبانی پل را میدهند. یا
آب و جارو میکنند یا جلوي ریزش سنگ را میگیرند. آنها جزو ستونهاي اصلی نیستند. وقتی در همۀ فرهنگها دقت میکنیم،
میبینیم که این اهل فرهنگ هستند که حافظان قوماند. در فلسفه و حکمت، با دو دسته حکمتِ نظري و عملی روبروییم. اما حکمت
عملی متکی به حکمت نظري است. حکمت عملی همان سیاست مدنیه و تدبیر منزل است که مردان سیاسی بدان مشغول میشوند.
و ذیل حکمت نظري قرار میگیرد. به همین دلیل، مرد سیاست یا باید خودش حکیم باشد یا حداقل متکی به حکیم باشد. در غیر
این صورت اگر نه خود حکیم باشد و نه به حکیم متکی باشد، هر چیزي را فاسد میکند. مردان سیاست دور اندیشی و بنیۀ قوي
فکري ندارند. بنا و پل حیات یک قوم روي ستون فرهنگی استوار است. مردان فرهنگی پیدا و آشکار نیستند، اما حضورشان جدي
و مؤثر است. در حال حاضر، در غرب معلمی یا متفکري نیست. هر چه هست نظامیگري و سیاست و اقتصاد است. و همۀ این ابعاد
بدون ریشه و بدون بنیۀ فرهنگی هستند، چرا؟ چون فرهنگی نیست که قوامدهندة سیاست و اقتصاد است و نظامیگري باشد. وقتی
که غرب از راه سیاست، اقتصاد و نظامیگري بخواهد به اسلام و تمدن اسلامی ضربه بزند، تنها به ساختمان ظاهري آن میتواند
ضربه بزند. یعنی فقط میتواند از طریق جنگ و با سلاح زور رشد تمدن اسلامی را به تأخیر بیندازد. نمیتواند به عامل اصلی حیات
بخش آن که فرهنگ و تفکر است، ضربه بزند. در حالی که در شرق، تفکر و فرهنگ است که دارد زایش پیدا میکند. بنابراین
آنها فقط میتوانند کند کنندة حرکت باشند. نمیتوانند برانداز باشند. اگر چه در حوزة تفکر، فرهنگ و تمدن برخورد حتمی است،
اما در این برخورد فقط بخش سیاسی، نظامی، اقتصادي است که آسیب میبیند چون غرب در حال حاضر فقط سیاست، اقتصاد و
نظامیگري را دارد. آیا غرب میتواند از اساس، تمدن اسلامی را از بین ببرد؟ پاسخ منفی است. چون ابزار لازم را ندارد. البته براي
صفحه 34 از 50
رواج ابتذال در جوامع اسلامی تلاش میکند. همانطور که مطلع هستید در سال 1384 هشت میلیون دلار از طریق جریانی
و ناشر تباهی ساکن ایران توزیع کردند. براي تقویت « فرقههاي شیطان پرست » صهیونیستی در امارات متحدة عربی بین هواداران
جریان فاسد فرهنگی بین جوانان در ایران. اما دیگر زمان آن نیست که بتوانند با این نوع سلاح جلوي رشد فرهنگ اسلامی را
بگیرند، بلکه تنها میتوانند حرکت را کند کنند. اگر در شرق مردان سیاسی و نظامی هشیار نباشند، اینها هم با دست خود و
ناخواسته روند را کند میکنند. اگر براي حوزة فرهنگی خرج نکنند و همۀ سرمایۀ مملکت را صرف عرصههاي سیاسی، نظامی و
اقتصادي بکنند و براي حیطۀ فرهنگ اهمیت قایل نشوند این نهالی که میخواهد رشد کند و بارور شود ضعیف میشود. آنها باید
متوجه باشند که تکیه گاه آنها و آنچه ماندگاريشان را تضمین میکند، حوزة فرهنگی است. ممکن است تصور شود که در غرب
مراکز مطالعات استراتژیک قوي و فعال و متعدد وجود دارد، اما آنچه بر این مراکز غلبه دارد وجه سیاسی و نظامی گري است نه
وجه فرهنگی. غرب طیّ چهارصد سال اخیر سه مرحلۀ مهم و اساسی را پشت سر گذاشته است. قرن شانزدهم و هفدهم میلادي، دو
قرن مهم در نضج و رشد تفکر و فلسفه است که همۀ بناي غرب روي این فلسفه و تفکر قرار گرفته است. قرن هجده در غرب، قرن
فرهنگ است. هر چه در حوزة فرهنگ غرب منتشر شده در همین قرن بوده و فرهنگ غربی در این قرن در جهان منتشر شده است.
در قرن نوزده و بیست تمام نیرو و توان غرب صرف تمدن سازي شده. در انتهاي قرن بیستم، تکنولوژي غربی به تمامی خود را ظاهر
میدانند. یعنی معتقدند فلسفه با فردرید نیچه در غرب پایان یافته و بعد از آن « نیچه » کرده است. خود غربیها آخرین فیلسوف را
دیگر فلسفه ندارند. به عبارت دیگر یعنی هر چه از قرن شانزدهم به طرف قرن بیستم حرکت کردند، از لایههاي زیرین به لایههاي
مظهر تمام این جریان است. و هر چه از گذشته « تکنولوژي » رویی آمدند و درگیر سطح زندگی شدند. به طوري که در حال حاضر
فاصله گرفتند در فرهنگ هم به ابتذال رسیدند. به طوري که الان دیگر ادبیات اصیل، هنر اصیل و موسیقی اصیل در غرب دیده
نمیشود. همه به ابتذال رسیده. ادبیات اصیل و هنر اصیل در غرب تبدیل به یک جریان خاص شده در حالی که در گذشته این
ادبیات و هنر و فرهنگ کاملاً جاري و جریان حاکم بوده اما در حال حاضر یک جریان خاص است که مخاطب خاص و
انگشتشمار خود را دارد. اگر طیّ دو سدة اخیر هم غرب، توسط مستشرقین، شرق و فرهنگ شرقی را مطالعه کرده، براي شرقی
شدن نبوده است، بلکه براي شناخت شرق و ضربه زدن به شرق بوده. هدف این مطالعات و بررسیها شناسایی شرق به قصد
سلطهجویی بر آنان بوده است. باید متذکر شویم که غرب در قرن بیست و یکم سقوط و ریزش کامل را دارد تجربه میکند. این
سقوط و ریزش قبل از اینکه در حوزة اقتصاد و سیاست رخ بدهد در حوزة فرهنگ رخ داده است و چنانکه گفتیم، این سقوط را
و « یک سو نگري » اندیشمندان و متفکران غربی پیش بینی کرده بودند. به دلایل مختلف و از جمله •: خستگی انسان غربی از
انفعال و ایستایی حاصل از زندگی کسالت آور ماشینی و بیروح •، پاسخ نگرفتن از رویکرد به دنیا و جهان عاري ،«• مادهگرایی »
از معنویت، عدم آرامش و بالاخره بحرانهاي چند وجهی، زمینههاي بازگشت و مراجعه به معنویت و شرق و به ویژه اسلام را فراهم
آورده است. این به معنی ظهور نیاز در انسان غربی است. جان و روح و هستۀ اصلی معنویت و مذهب در شرق اسلامی و در بین
مسلمانان جاري است. ضمن آنکه، توانایی موجود در این حوزه، مجال تولد فرهنگ و تمدن جدید از شرق را فراهم آورده است.
غرب و سردمداران پشت پرده که عموماً یهودي و صهیونیستاند، ناگزیر به گزنیش یکی از این سه راهاند: 1.مقابله و مقاتله با این
جریان جدید، 2. تجدیدنظر در خود و احیاگري، 3. سر فرود آوردن در برابر شرق و تاریخ جدید. چنانکه گفتیم امکان و استعداد
احیاگري در غرب وجود ندارد. بنیۀ لازم براي این امر موجود نیست. خوي استکباري و شیطانی نیز غرب یهودي را از تسلیم شدن
در برابر شرق تاریخ جدید منع میکند لذا، راه میانه را راه خود فرض کردهاند. مجادله، مقابله و مقاتله با شرق، فرهنگ اسلامی و
انسان مسلمان. همان که امروزه با همۀ وجوه آن روبرو هستیم. و این خود وجه دیگري از کینجویی غرب علیه اسلام و مسلمانان و
به ویژه شیعیان است. اسماعیل شفیعی سروستانی
صفحه 35 از 50
امام زمان